نقد فیلم های فرا زمینی
 
این مطالب واقعی و ثبت شده هستند...
مشاهدات بشقاب پرنده
 
 
جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, :: 12:44 ::  نويسنده : سینا موسوی

 

                              نقد فیلم battle ship

 

 

نیل گنزلینگر (نیویورک تایمز) (امتیاز 2 از 4) -------------- نقد فیلم

 

«کشتی جنگی/Battleship» فیلمی پرهزینه و پر زرق و برق است که گونه های مختلفی از جدیدترین تکنیک های جلوه های ویژه به شکلی نابهنجار و ناهماهنگ در آن به کار رفته است. داستان این فیلم (به نوعی) از یک بازی به همین نام گرفته شده که زمانی سرگرمی نوجوان ها بود و با مداد و کاغذ شطرنجی انجام می شد. شکی نیست که سازندگان «کشتی جنگی» پیش از شروع کار، فیلم های قدیمی زیادی را به دقت بررسی کرده اند. دلیل اینکه پس از دیدن فیلم به چنین نتیجه ای می رسیم این است که به نظر می رسد در ساخت فیلم عناصر خیلی زیادی را از همان فیلم ها وام گرفته اند.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/Battleship/eagvaz.jpg«کشتی جنگی» جدیدترین پروژه فیلمسازی شرکت اسباب بازی سازی «هاسبرو/ Hasbro» است و طرح داستانی آن همانقدر دور از جاه طلبی و بلندپروازی ست که ماکارونی به عنوان غذای اصلی، غذایی شناخته شده که صرف آن راحت و بی دردسر است و آنچنان هم مقوی و مغذی نیست. به احتمال زیاد طی دیدن این فیلم به دفعات به یاد فیلم هایی چون «روز استقلال/ Independence Day»، «آرماگدون/ Armageddon»، «نبرد دنیاها/ War of the Worlds» و شماری دیگر از فیلم هایی می افتید که داستان آنها مربوط به فضا و موجودات فضایی است. این موضوع خود گواه این است که حدس زدن چگونه پایان یافتن فیلم کار سختی نخواهد بود.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/Battleship/ebsavfas.jpgنیروی دریایی ایالات متحده در کنار گروهی از متحدین خود در جزایر هاوایی مشغول تمرینات نظامی هستند و در همین حین گروهی از موجودات فضایی دشمن خود سوار بر سفینه های فضایی غول آسای خود سر می رسند و روی آب های اقیانوس فرود می آیند. تجهیزات نظامیِ نیروی دریایی به هیچ وجه در حدی نیست که آنها بتوانند در مقابل مهاجمان از زمین دفاع کنند. اما، خدا را شکر، یک افسر تازه وارد و قانون شکن (با بازی تیلور کیچ/Taylor Kitsch) و دختر یکی از دریاسالاران (با بازی بروکلین دکر/ Brooklyn Decker) و چندین قهرمان موقتی دیگر حضور دارند که شهامت و عظمت ناگهان سرتاپای آنها را فراگرفته و به تدریج راهی برای غلبه بر این مهاجمین به ظاهر شکست ناپذیر پیدا می کنند. حتی «ریحانا/Rihanna» که در نقش یک افسر جزء ظاهر شده که در استفاده از اسلحه های بزرگ مهارت دارد، به کمک آنها می آید.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/Battleship/battleship-2012.jpgفکر نمی کنم هیچ یک از افرادی که برای دیدن این فیلم (به کارگردانی پیتر برگ/ Peter Berg) به سینما می روند، به عدم وجود هرگونه ظرافت و نکته سنجی در فیلمنامه و نقش آفرینی ها اهمیتی بدهند، اما اگر سازندگان کمی بیشتر به این دو وجه اهمیت می دادند فیلم در جایگاه بهتری قرار می گرفت. اغلب بازیگران در ایفای نقش خود ضعیف عمل کرده اند. اگر قصد دارید داستان فیلم خود را برپایه ی همان کلیشه ی شخصیت بی نظم و قانون شکن بنا کنید، بازیگر نقش اول فیلم باید این خصوصیات را نمایان کند. بازی تیلور کیچ آنقدر معمولی و یکنواخت است که بعید می دانیم این نقد آفرینی به یاد کسی بماند. «لیام نیسون/Liam Neeson» در نقش دریاسالار آنچنان که باید و شاید سرسختی از خود نشان نمی دهد و همین تعریف درباره ی او و سایر اعضای گروه نجات دهنده ی دنیا نیز صادق است. یکی از این افراد «جسی پلیمونز/Jesse Plemons» است که در مجموعه ی تلویزیونی «Friday Night Lights» بازی جذابی از خود به نمایش گذاشت اما در این فیلم بازی او بیشتر آزاردهنده است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/Battleship/waevfdzss.jpgانگار جزئیات داستانی وام گرفته شده از فیلم های دیگر و شخصیت های ضعیف پرداخت شده کافی نبودند که فیلم بی شرمانه دست به اقداماتی می زند که واکنش مخاطب در برابر آن از پیش روشن است. منظور تجلیل های پیاپی از نسل برجسته ی تاریخ آمریکا (نسلی که کودکی و نوجوانی خود را در دوران افسردگی عظیم گذراندند و پس از آن راهی جنگ جهانی دوم شدند) و بزرگداشت مقام کهنه سربازان مجروح شده در جنگ های اخیر است.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/Battleship/erwaf.jpgهمه ی این موارد دست به دست هم می دهند تا دقایق پایانی فیلم داستان به شکلی تغییر مسیر دهد که حتی برای یک فیلم علمی تخیلی هم غیرمحتمل می نماید. اگر از این نوع تغییرات ناگهانی مضحک و غیرمنطقی هیجان زده می شوید، پس این فیلم را برای شما ساخته اند. اما احتمال دارد که آخر فیلم به جای هیجان زده شدن از شدت خنده نفستان بند بیاید و به نظر نمی رسد سازندگان فیلم به دنبال چنین واکنشی باشند.

کدام یک از این مسائل به بازی Battleship مرتبط است؟ بازی را که به خاطر دارید. رقابت غرق شدن یا غرق کردن کشتی هایی که روی یک خط قرار داشتند و ابتدا روی کاغذ بازی می شد و بعداً به شکل یک بازی فکری مقوایی درآمد و بعد از آن هم بازی ویدئویی آن ساخته شد. فیلم در بیشتر طول زمان خود هیچ شباهتی به بازی یاد شده ندارد، اما به تدریج یک روش نسبتاً خلاقانه برای نبرد در مقابل موجودات فضایی کشف می شود که حداقل کمی به آن بازی قدیمی و هوشمندانه و قانون "کشتی من را غرق کن" شباهت دارد. در فیلمی که ذوق و سلیقه ی چندانی در ساخت آن به کار نرفته و در عین حال میلیون ها دلار فروش خواهد کرد، همین ارجاع کوچک هم خالی از لطف نیست.

مترجم: الهام بای

اختصاصی نقد فارسی

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریه ها، وبلاگ ها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات "منبع: سایت نقد فارسی" ممنوع است و شامل پیگیرد قضایی می شود.

 


 

 
                       نقد فیلم نبرد لس آنجلس
 
اين بار دوباره فرازميني ها به لس آنجلس حمله مي کنند و اين مارينزهاي آمريکايي هستند که براي نجات بشريت و جان به کف گرفت و مي کشند و مي ميرند و حماسه مي آفرينند.

گروه فرهنگي مشرق- 11 آگوست 2011 تعدادي سنگ آسماني در نزديکي سواحل لس آنجلس و شهرهاي مختلف ديگري در جهان از جمله؛ توکيو، ريو دو ژانيرو، نيويورک، هنگ کنگ، لندن، پاريس، بارسلونا، هامبورگ و سيدني با زمين برخورد مي کنند.دانشمندان ناسا برخورد اين سنگ هاي آسماني را رصد مي کنند. اما ناگهان اتفاق ديگري رخ مي دهد. از ميان اين سنگ ها موجوداتي مسلح به سمت مردمي که در ساحل لس آنجلس حضور دارند شليک مي کند. واحدهاي مارينز ارتش آمريکا بلافاصله از پايگاه پندلتون براي مقابله با اين تهديد به منطقه اعزام مي شوند و داستان حول يکي از يگانهاي مارينز که براي تخليه منطقه سانتامونيکاي لس آنجلس از غير نظاميان که قرار است به زودي بمباران شود،شکل مي گيرد. در ميان اعضاي اين واحد سرجوخه کهنه کاري با نام "مايکل ناتز" حضور دارد. او بيست سال در ارتش خدمت کرده است؛ اما در آخرين ماموريت اش در عراق تمام واحد خود را از دست داده و پس از آن وقتي به کشورش بر مي گردد، و تقريبا همزمان با روي دادن اين بحران از خدمت در ارتش استعفا مي دهد. با اين حال ناتز به دليل شرايط اضطراري دوباره به خدمت گرفته مي شود.


فرمانده گروه نيز ستوان دومي با نام "ويليام مارتينز" است. او بر اساس ماموريتي که به او داده شده گروه را در منطقه سانتا مونيکاي لس آنجلس به سمت ايستگاه پليس هدايت مي کند. اين گروه از کماندوهاي آمريکايي مسووليت دارند تا افراد غير نظامي را از اين منطقه تخليه کرده و به نقاط امن ببرند. تنها سه ساعت بعد قرار است تا نيروي هوايي آمريکا اين منطقه لس آنجلس را بمباران و به طور کلي نابود کند تا مهاجمان بيگانه نتوانند در لس آنجلس نفوذ کرده و مناطقي از آن را به تصرف در آورند.در ايستگاه پليس نيز يک گروه ديگر از ارتش آمريکا به آنها اضافه مي شوند که در ميانشان يک سرجوخه زن با نام "النا سانتوز" عضو نيروي هوايي آمريکا حضور دارد. او نيروي اطلاعاتي و فني است و در کنار سرجوخه ناتز و يکي دو نفر از اعضاي گروه شخصيت هاي اصلي اين فيلم را تشکيل مي دهند.
نبرد لس آنجلس بر خلاف آنچه که به نظر مي آيد بيش از آنکه يک فيلم علمي تخيلي اکشن باشد يک حماسه سرايي است، که در آن با پيشرفت داستان قهرمانان جنگي آمريکايي شکل مي گيرند و معنا پيدا مي کنند و در نهايت مي توانند به نمايندگي از خوبي مطلق بر بدي مطلق چيره شوند. بر خلاف آثار ديگري که درباره جنگ در آمريکا ساخته شده اند در اين اثر خبري از انحرافات اخلاقي يا حتي خشونت هاي معمول در آدم هاي جنگ در گروه کوچک مارينزهاي نبرد لس آنجلس ديده نمي شود. آنچنان بعد انساني در فضاي چالش برانگيز فيلم تشديد مي شود که قابل مقايسه با فيلم هاي تبليغاتي ارتش آمريکا نيز نيست. از طرف ديگر ماجرا دشمن مقابل به هيچ وجه حتي از نظر ظاهري بعد انساني ندارد و همين هر گونه همدردي را با او غير ممکن مي کند. حمله بيگانگان به بزرگ ترين شهرهاي جهان نيز بر اين فضاي همذات پنداري با اين گروه کوچک کماندوهاي آمريکايي شدت مي بخشد؛ آمريکا به نيابت از جهان در مقابل تهديد مي جنگد؛ آنهم با انساني ترين اهداف ممکن.

 

 


سال هاي پس از جنگ جهاني دوم امکاني را براي هاليوود و صنعت سينماي جهان ايجاد کرد تا يک بار ديگر موضوع جذاب فرازميني ها را به پرده سينما و صفحه تلويزيون بياورد. اما اين بار تنها هدف سرگرم کردن مردم نبود.جنگ سرد محملي بود تا به کنايه و اشاره روس ها و بلوک شرق را هر بار به صورت مستقيم يا غير مستقيم به عنوان دشمناني خانه برانداز و تهديد کنندگان حيات بشر معرفي کنند. مردم در بلوک غرب همواره بايد از يک دشمن مي ترسيدند که کمونيست ها براي اين نقش يکي از مناسب ترين ها بودند. بلشويک هايي که مي خواستند همه مردم را به زير يوغ خود بگيرند. در همين فضا بود که گاه از جهان آينده نيز سخن گفته مي شد؛ "1984" اثر جرج اورول رماني بود که آينده سياهي را براي جهان ذيل رژيمي شبيه نظام سوسياليستي- کمونيستي تصوير مي کرد دنيايي که تحت سيطره برادر بزرگ اداره مي شد و در آن براي آزادي هاي انساني پشيزي ارزش قايل نبودند."ناميرا"ي کريستوفر فرانک هم همان مسير را مي رفت و تقريبا از همان خط داستاني پيروي مي کرد.حتي بعدها براي توجيه بعضي برنامه هاي نظامي و تسليحاتي تريلرهايي مانند جنگ ستارگان ابداع شد. در کل دهه هفتاد و خصوصا هشتاد را مي توان بهار ساخت آثار جنگ با فرازميني ها و سخن گفتن از آينده دانست. آثاري که حتي پايشان به برنامه ها و فيلم هاي مخصوص کودک و نوجوان هم باز شد.

در سال هاي پاياني دهه 90 و آغاز قرن بيست و يکم، چهره جهان تغيير کرده بود و لا اقل براي چند سال سياست جهاني، دنياي تک قطبي را تجربه مي کرد. اين بار ساکنان بخش غربي کره خاکي و آنهايي که در همان سپهر تنفس مي کردند پس از يازدهم سپتامبر هيولاي ديگري براي ترسيدن پيدا کرده اند. ليست آثاري که استوديوهاي هاليوود با موضوع حمله تروريست هاي مسلمان به مردم آمريکا ساخته اند آنقدر بلند و مطول است که جمع آوري آن و توضيحي کوتاه درباره هر فيلم، مي تواند تبديل به يک اثر پژوهشي با موضوع "هاليوود و مسلمانان در قرن بيست و يکم" شود. اين در حالي است که سريال هاي بلند تلويزيون هاي آمريکايي را به کناري گذاشته و به آنها نپردازيم.
اما در سال هاي 2009 تا 2011 يک جريان ديگر به موازات تهديدات تروريستي دشمن جديد غرب، طراحي و شکل داده شده است يک بار ديگر فرازميني ها و بيگانگان به زمين مي آيند و زندگي بشر را تهديد مي کنند. باز هم سريال هايي چون "V" را ناديده مي گيريم. اگر چه کم بيش مسلمانان را اين بار در قواره فرازميني ها به نمايش مي گذارد و بيگانگاني را نشان مي دهد که شبيه تو هستند و سالها در کنار تو زندگي مي کردند اما در درون هيولاهايي هستند که در بيشتر اقدامات جنايت بار گذشته از قتل کندي تا يازدهم سپتامبر احتمالا موثر و مقصر بوده اند. سريال "EVENT " هم چنين داستاني را در خود دارد و البته از اين جنس سريال ها کم ساخته نشده اند.جريان جديدي پا به عرصه سرگرمي سازي نهاده است. جرياني داستان هايش بر محور فرازميني ها استوار است. از يک سو داستان قبلي حمله مهاجمان به زمين يک بار ديگر بازخواني مي شود و از طرف ديگر رگه هاي سينماي جادوگري و سحر به فضاي داستان هاي هاليوودي اضافه مي شود. اما اين بار ماجرا اندکي با دور جنگ سرد متفاوت است، اين بار نه حمله فضايي ها و نه سحر و جادو تنها جنبه فانتزي ندارد و رگه هاي جنبه هاي اعتقادي را مي شود در آن ديد.
داستان ها ديگر 100 سال يا بيشتر را براي آينده پيش بيني نمي کنند. قصه هاي فرازميني مربوط به زمان حال و يا حداکثر يکي دو سال آينده است و البته اين بار به جاي سفر به آينده سفر به گذشته در جريان است."فصل جادوگري" توليد سال 2011 يکي از اين دست آثار است، اين فيلم تا قرن چهاردهم ميلادي و دوران جنگ هاي صليبي به گذشته مي رود تا در گير و دار دست و پا زدن اروپا در ميان بلاي سياه طاعون حلول شيطان و مبارزه با آن را با کتاب سليمان نقل کند و در حاشيه مسلمانان را به عنوان دست آويز شيطان معرفي کند.
در اين سو در عصر حاضر ناگهان و بي هيچ مقدمه اي يک روز صبح و پيش از طلوع آفتاب موجودات فرازميني به شهر لس آنجلس حمله مي کنند. "اسکاي لاين"، " خط آسماني" دوباره  داستان را به مدينه فاضله کاليفرنيا مي کشاند؛لس آنجلس کجاست؟ لس آنجلس نماد آن تقدير تاريخي جهان مطلوب آمريکا است. سرزمين ملل که با قيادت آمريکا به بهشت موعود مي ماند و حالا بيگانگان بدون هيچ تهديد و توضيحي به اين شهر حمله مي کنند و مغز انسان ها را مي دزدند و از به اسارت گرفتن مغزها موجودات جديدي از جنس خودشان مي آفرينند و...
اين بار دوباره فرازميني ها به لس آنجلس حمله مي کنند و اين مارينزهاي آمريکايي هستند که براي نجات بشريت و جان به کف گرفت و مي کشند و مي ميرند و حماسه مي آفرينند.

 

نقدی از سایت مشرق نیوز


                               نقد فیلم ماجراجویان

نقد از سایت http://www.moviemag.ir

 

کمپانی مارول و داستان قهرمان های رنگارنگش سالهاست که میهمان خانه های مردم هست بطوریکه تقریباً امکان ندارد کسی را در جهان بیابید که نامی از قهرمان های 1این کمپانی نشنیده باشد. این قهرمان ها با دلاوری ها و قدرت هایی که در کتابهایشان از آنها نام برده شده، می توانند هر دشمنی را از پای درآورند و جهان را از شر بدی ها خلاص کنند. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و صاحبان قلم، به دلیل آنکه تاریخ کشور آمریکا فاقد قهرمان واقعی بوده ( کسی که بتوان او را قهرمان ملی توصیف کرد) ، تصمیم بر این گرفته شد تا چنین قهرمان تخیلی به مردم معرفی شوند و چنان بر روی آنها تبلیغ شود تا روزی تبدیل به یکی از اجزای لاینفک زندگی مردم آمریکا شود که باید گفت در این راه کاملاً هم موفق بوده اند. امروز بعد از گذشت بیش از نیم قرن از پیدایش این قهرمان ها شاهد هستیم که فرهنگ قهرمان پروری به خوبی در جامعه آمریکا نهادینه شده و بیشتر مردم این کشور کماکان علاقه مند هستند تا شنل بر تن کنند و به نجات دنیا بشتابند!

اما در دهه ی نخست قرن بیست و یکم بود که شاهد ورود پر قدرت قهرمانان کتابهای کمیک مصور بر پرده سینماها بودیم. مرد عنکبوتی، سوپرمن و بتمن از جمله شخصیت هایی بودند که ورودشان بر پرده سینماها موفقیت آمیز بود و تهیه کنندگان هم با سود فراوانی که از فروش این فیلمها بدست آورده بودند، با مارول به مذاکره پرداختند تا بتوانند امتیاز شخصیت های دیگر این کمپانی را برای تبدیل به نسخه سینمایی خریداری کنند. اما بین یکی از مهمترین شخصیت هایی که گمانه زنی ها درباره محبوبیت آن هر روز بیشتر می شد، تونی استارک یا همان مرد آهنی بود. این شخصیت از آن جهت که نسبت به اَبَر قهرمانان دیگر ، اندکی ناشناخته تر بود ( مخصوصاً برای مردم دیگر نقاط جهان)، مارول مردد بود تا امتیاز ساخت فیلم از روی این شخصیت را صادر کند اما در نهایت با مذاکرات فراوانی که انجام شد بالاخره مارول کوتاه آمد و فیلم « مرد آهنی/ Iron Man » ساخته و روانه سینماها شد و استقبال بسیار خوبی هم از آن بعمل آمد. این استقبال خوب سبب شد تا تهیه کنندگان به این فکر بیفتند که گروه " انتقام جویان " که شامل تعدادی از قهرمانان می شود را با هم در یک فیلم گرد هم آورند. اما این پیشنهاد با مخالفت مارول مواجه شد چراکه آنها معتقد بودند به جز مرد آهنی و هالک ، دیگر قهرمان ها هنوز برای مخاطبان سینما به درستی معرفی نشده و بهتر هست که ابتدا برای هرکدام از آنها فیلمی جداگانه ساخته شود و بعد از آشنا شدن تماشاگران با آنها و همچنین بازخورد فیلمهایشان، این گروه را در یک فیلم دور یکدیگر جمع کرد و همینطور هم شد. در سالهای گذشته و به فاصله کوتاهی از یکدیگر ، شخصیت هایی نظیر کاپیتان آمریکاو ثور به سرعت وارد سینماها شده و صاحب فیلمی اختصاصی برای خود شدند؛ در این بین قهرمانان کوچکتری نظیر " بیوه سیاه پوش " هم در قسمت دوم « مرد آهنی » به اختصار معرفی شد تا ذهنیت تماشاگر برای تماشای فیلم « انتقام جویان/ The Avengers » کاملاً آماده شود.حالا بعد از گذشت 7 سال از اولین صحبت ها درباره ساخته شدن این فیلم، « انتقام جویان » به نمایش عمومی درآمده و انتظار می رود تا بتواند به فروش بسیار چشمگیری در گیشه سینماها دست پیدا کند. 

احتمالاً بسیاری از شماها با شخصیت های معروفی که در این فیلم با آنها سر و کار خواهید داشت آشنا هستید اما برای کسانی که با این قهرمان ها آشنایی ندارند :

تونی استارک- مرد آهنی :2 فردی ثروتمند، خوش گذران، به شدت باهوش و مخترعی بی نظیر که از بدو پیدایش در داستانهای کمیک مصور، در حال اختراع و تغییر ایجاد کردن در زره شخصی اش بوده! تونی یک آدم معمولی است و هیچ قدرت ذاتی ندارد اما با ساخت یک لباس فوق العاده قدرتمند و خاص و قرار گرفتن در داخل آن، تبدیل به قهرمانی می شود که کمتر کسی می تواند در مقابلش مقاومت کند. اوج دوران محبوبیت شخصیت مرد آهنی در دهه ی 60 میلادی یعنی زمانی که تکنولوژی رفته رفته در حال رسوخ به زندگی مردم عادی بود شکل گرفت. در این دوران مرد آهنی نماد زندگی مدرن و مبارزه با زندگی سنتی بود اما همین شخصیت با افول تکنولوژی و درک بشر از اینکه این تکنولوژی چندان هم بی دردسر نیست، در دهه ی 80 تنزل پیدا کرد و عالم مستی را پیش گرفت!

استیو راجرز – کاپیتان آمریکا : این شخصیت را می توان قدیمی ترین قهرمان داستانهای مصور معرفی کرد. کاپیتان آمریکا همانطور که از ظاهرش پیداست، یکی آمریکایی به تمام معناست و مردم آمریکا هم عاشقانه او را دوست دارند.یکی از نکات جالب اما عجیب درباره این شخصیت این است که بخش زیادی از درآمد حاصل از فروش کتابهای مصوری که براساس شخصیت او به نگارش درآمده، در زمان جنگ جهانی دوم صرف عملیات های نظامی آمریکا شد! کاپیتان آمریکا هم به مانند تونی استارک قدرت ذاتی خارق العاده ای ندارد اما بر روی او آزمایشاتی انجام شده که نتیجه اش افزایش میزان کارایی بدن او بوده. وی به هنرهای رزمی تسلط دارد و با استراتژی های جنگی هم آشنایی کامل دارد؛ این را هم اضافه کنم که یک سپر آمریکایی ( باید ببینید تا متوجه شوید! ) هم دارد که همه کاری برایش انجام می دهد! این شخصیت همانطور که گفتم یه یک وطن پرست کامل است و در برهه های مختلف تاریخ آمریکا در کنار مردم این کشور بود. نکته جالب درباره او این است که در یکی از کتابها مدتی با یک همجنس خواه دوست بوده!

بروس بنر – هالک : این شخصیت در هیچ زمان به محبوبی دیگر قهرمان ها نبوده و دلیلش هم ظاهر نه چندان مهربانش است! هالک تا مدتها به دلیل عدم محبوبیت، صاحب عنوان اختصاصی نمی شد تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتند او را هم صاحب داستانی اختصاصی کنند اما این هم چندان کمک نکرد تا این غول سبز به محبوبیت بالایی دست پیدا کند. نحوه شکل گیری هالک به این صورت هست که بروس بنر دانشمند ، در حال آزمایش بر روی اشعه گاما به صورت اتفاقی خودش در معرض این اشعه قرار می گیرد و پس از مدتی متوجه می شود که اگر عصبی یا هیجان زده شود تبدیل به غولی سبز رنگ و گردن کلف می شود که می تواند همه چیز را به هم بریزد. در سالهای اخیر تلاشهای بسیاری صورت گرفت تا به هالک رنگ و رویی جذاب تر ببخشند اما کماکان این شخصیت در مقایسه با دیگر قهرمانان از محبوبیت3 پائین تری برخوردار است. ذکر یک نکته هم درباره هالک خالی از لطف نیست و آن اینکه رنگ سبز این هیولا از ابتدا برایش تدارک دیده نشده بود بلکه وجود این رنگ به این دلیل است که در همان سالهای اولیه انتشار داستانهای هالک، یکبار رنگ جاپخانه دچار مشکل شده بود و بجای خاکستری رنگ سبز را چاپ کرد! نویسندگان هم دیدند و خوششان آمد و همین رنگ را بکار گرفتند!

ثور : ثور اولین بار در سال 1962 در کمیک بوک ها مشاهده شد اما اولین بار در سال 1966 صاحب یک عنوان اختصاصی شد. خلاصه معرفی شخصیت او به این شکل است که : وی به خاطر دلاوری خارج از قوانین، از جانب پدرش اودین روانه کره زمین می شود تا در اینجا کمی آب خنک بخورد اما در همین زمین برای خودش دوستان و همراهانی پیدا می کند. این شخصیت یک کمربند عجیب دارد که هر وقت تصمیم بگیرد آن را ببندد، قدرتش چند برابر می شود! او همچنین یک پُتک سنگین دارد که بر سر هر نگون بختی فرود بیاید، بالافاصله او را از پای در می آورد. این پتک همچنین قابلیت تغییر وضعیت آب و هوایی را هم دارد و در کل خیلی بدرد بخور هست.

ناتاشا رومانوف – بیوه سیاه پوش : این یکی شخصیت را احتمالاً کمتر کسی نامی ازش شنیده است ولی جالب است بدانید که یکی از قدیمی ترین شخصیت ها از بدو پیدایش داستانهای کمیک می باشد! بیوه سیاه پوش البته بیوگرافی درست و حسابی ندارد و هر آنچه که در این سالها از شخصیت او به دستمان آمد به این صورت است که او جاسوس سابق شوروی است که بنا به دلائلی دیگر در آنجا کار نمی کند و عضو گروه " انتقام جویان " شده است. از قدرت های این خانم می توان به تسلطش به ورزشهای رزمی شرقی اشاره کنم که خیلی به کارش می آید. فکر می کنم این شخصیت با این فیلم بیشتر به مخاطب معرفی خواهد شد و احتمالاً در آینده هم صاحب فیلمی اختصاصی شود.

کلینت بارتون –هاوکی : این شخصیت هم در سینما تازه وارد است و به احتمال فراوان سازندگان در حال محک زدن محبوبیت او بعد از اکران فیلم هستند. از ویژگی های هاوکی می توان به کمانش اشاره کرد که با استفاده از آن می تواند هر نقطه ای را هدف قرار دهد. در وصف شخصیت او باید بگویم که به شدت خودپسند هست و با هیچکس هم کاری ندارد و کار خودش را انجام می دهد!

حال همگی این شخصیت ها در فیلم « انتقام جویان » گرد هم جمع شده اند تا داستانی دیگر از نجات دنیا را برای مخاطبشان معرفی کنند؛ اینبار داستان از این قرار است : 4

سازمان عملیات مخفی ایالات متحده ( در اینجا با نام اختصار S.H.I.E.L.D ) به تازگی منبع قدرتی بسیار عظیم به نام " تسراکت " را کشف کرده است که می تواند نسل بشر را برای همیشه ریشه کن کند! این قدرت پیش از این توسط نیروهای ویژه نازی ( با نام اختصار H.Y.D.R.A ) تحت آزمایش قرار گرفت اما با اینحال نیروهای نازی نتوانستند از آن استفاده بعمل آوردند. حالا این نیرو به دست لوکی ( تام هیدلستون ) که برادر ثور می باشد افتاده و او قصد دارد تا با استفاده از این نیرو کره زمین را از بین ببرد. در این وضعیت خطرناک، رئیس سازمان S.H.I.E.L.D به نام نیک فوری ( ساموئل ال جکسون ) در می یابد که با تدابیر معمول نمی توان از این خطر جان سالم بدر برد از این رو تصمیم می گیرد تمام قهرمانان جهان را دور یکدیگر جمع کند و برای خنثی سازی این تهدید بزرگ از آنها کمک بخواهد. او برای اینکار سراغ استیو راجرز ( کریس اوانز ) تونی استارک ( رابرت دونی جونیور ) بروس بنر ( مارک رافالو ) ثور ( کریس همسورث ) ناتاشا رومانوف ( اسکارلت یوهانسون ) و کلینت بارتون ( جرمی رینر ) می رود و از آنها درخواست می کند تا در این عملیات سخت دولت را همراهی کنند. این قهرمانان جان بر کف هم پیشنهاد فوری را می پذیرند اما...

اصلی ترین نگرانی منتظران این فیلم همواره این موضوع بوده که آیا « انتقام جویان » خواهد توانست عدالت را در حق همه قهرمان ها بکار ببرد یا خیر. برای درک این موضوع کافی است تا نگاهی به گذشته هرکدام از قهرمانان این فیلم در عالم سینما بیندازیم : کاپیتان آمریکا ( یک فیلم ) مرد آهنی ( دو فیلم ) هالک ( دو فیلم ) ثور ( یک فیلم ). همانطور که می بیند تمام شخصیت های داستان ( به غیر بیوه سیاه پوش و هاوکی که احتمالاً آنها هم در آینده صاحب عناوین اختصاصی خواهند شد ) هر کدام به تنهایی در مدت زمان نزدیک به دو ساعت در راس فیلم قرار داشته اند و حالا جاس ویدون ( کارگردان ) می بایست تمامی این شخصیت ها را در مدت زمان دو ساعت و نیم در کنار یکدیگر قرار دهد؛ آن هم بطوریکه هیچکدام از طرفداران این شخصیت ها گلایه ای نداشته باشند که در حق این شخصیت ظلم شده و دیگری مدت زمان بیشتری را به خود اختصاص داده است! 

اما خوشبختانه ویدون با وسواسی مثال زدنی موفق شده تا شیمی بی نظیری بین اَبَر قهرمانان مغرور ایجاد کند بطوریکه هرگز احساس نخواهید کرد در حق کسی اجحاف شده است. در « انتقام جویان » تونی استارک با توجه به بامزه بودن اش به عنوان شخصیت محوری استفاده شده و بیشتر مدت زمان فیلم هم علی رغم اینکه می بایستی حول محور ثور و برادرش لوکی باشد ( با توجه به داستان فیلم که درباره نبرد این دو است ) اما استارک در کانون توجهات قرار دارد. دیالوگ های جالب و بامزه ای که میان او و کاپیتان آمریکا درباره نحوه زندگی مطرح می شود را حتماً باید بشنوید تا عاشقش شوید! البته اگر حوصله شنیدنش را دارید این را هم باید اضافه کنم که تقابل تمامی شخصیت ها در این فیلم براساس نماد شکل گرفته و در اینجا مرد آهنی نماد برتری تکنولوژی و کاپیتان آمریکا هم نماد وطن پرستی می باشد و با این وضعیت خودتان حساب کنید که هدف از صحبت های میان این دو چیست! بگذریم...دیگر شخصیت جذاب فیلم که رفتارش در جریان فیلم اتفاقات جالبی را رقم می زند،5 هالک است. برخلاف سالهای گذشته که اریک بانا و ادوارد نورتون ایفاگر نقش این شخصیت بوده اند، در « انتقام جویان » این مارک رافالو است که اینبار تبدیل به هالک شده. هالک همانطور که می دانید به دلیل گذشته تلخش اعتماد چندانی به دولت و کلاً جماعت انسان ندارد و در جریان این فیلم هم رفتارهای عجیب اش باعث بوجود آمدن اختلافاتی بین او و ثور می شود. البته ویدون بیشتر مدت زمان مربوط به هالک را به بخش درام این شخصیت اختصاص داده و باید بگویم که رافالو بیشتر در این فیلم یک نقش درام بازی کرده تا اکشن. اما شخصیت ثور در « انتقام جویان » انعطاف پذیر نیست و بیشتر شباهت به همان شخصیتی دارد که در فیلم اصلی « ثور » مشاهده کرده ایم . البته باید اضافه کنم که وجود تونی استارک در اینجا هم بسیار کارساز بوده بطوریکه در یکی از سکانس ها به ثور می گوید: « آیا مادرت اطلاع داره که از لباسش استفاده کردی؟! ( اشاره به شنل قرمز و خوش رنگ ثور! ) ».

در مجموع 45 دقیقه ابتدایی فیلم « انتقام جویان » صرف معرفی شخصیت ها و تعامل و حتی مقابله آنها با یکدیگر ( به خاطر لو رفتن داستان فیلم از ذکر دلیل آن خودداری می کنم ) می شود. این مدت زمان با اینکه شاید به مذاق خیلی ها خوش نیاید اما مطمئناً جذابیت های خاص خود را دارد؛ برای من یکی از بهترین این صحنه ها زمانی بود که تونی استارک سر به سر هالک ( با آن پرستیژ خشن و همیشه ترسناکش! ) می گذارد و به او می گوید : «من یکی از طرفداران پر و پا قرص تو در زمانی که کنترلتو از دست می دی و تبدیل به یک غول سبز خشن می شی هستم! ».

اما بعد از اینکه همگی شخصیت ها به خوبی معرفی شدند، نوبت به مقابله با دشمن می رسد و به عبارت ساده تر، اکشن از راه می رسد که « انتقام جویان » در این مورد هم عالی عمل کرده است. صحنه های مبارزه بین اعضای گروه در یک سوم آغازین فیلم به بهترین نحو احسن به تصویر کشیده شده و تمامی شخصیت ها به خوبی از قدرت های خود پرده برداری کرده و از یکدیگر زهر چشم می گیرند! اما اوج کار گروه جلوه های ویژه فیلم سکانس پرواز سفینه های خرچنگ مانند بر فراز نیویورک است که با استفاده از جدیدترین تکنولوژی های جلوه های ویژه سینمایی ساخته شده است. در یکی از بهترین این سکانس ها ما با سفینه ای خرچنگ مانند روبرو می شویم که به شدت بزرگ و هیجان انگیز است! ( حتی بزرگتر از هیولاهای فیلم «نرد تایتان ها / Clash of Titans » ! ) کیفیت بالای به کار رفته در طراحی این هیولای بی شاخ و دم که دندان های بسیار بزرگی هم دارد، تماشایی و حیرت انگیز است. در مجموع باید بگویم که سکانس های اکشن فیلم « انتقام جویان » کم نقص است و تمامی شخصیت های معروف هم در آن به یک اندازه سهم داشته اند. نکته جالب درباره اکشن فیلم این هست که شخصیت هالک در بعضی موارد حتی از شخص لوکی هم برای گروه " انتقام جویان " خطرناک تر می شود و یکی باید جلوی او را بگیرد! در کل باید گفت که « انتقام جویان » در بخش جلوه های ویژه نمره کامل را می گیرد و کم و کسری فاحشی در آن به چشم نمی خورد. شاید تکانهای شدید دوربین که در بعضی موارد بسیار آزار دهنده است، بزرگترین مشکل این فیلم باشد اما مطمئن باشید که قهرمانان داستان اجازه نخواهند داد تا شما چندان از این مشکل آسیب ببینید.6

مجموعه بازیگران « انتقام جویان » هم کار خود را به خوبی انجام داده اند. رابرت دونی جونیور در نقش تونی استارک مانند همیشه بهترین عملکرد را داشته است. دونی جونیور با شوخی های همیشگی اش کمک بسیاری کرده تا دیگر شخصیت های فیلم هم که همگی یا جدی و یا افسرده هستند، کمی بامزه تر به نظر برسند. کریس ایوانز در نقش کاپیتان آمریکا مقتدر است و می توان امیدوار بود که در دنباله فیلم « کاپیتان آمریکا » هم حضور پیدا کند، کریس همسورث در نقش ثور بیشتر متمایل به شخصیت کمیک اش است و می توان گفت که کلاسیک رفتار می کند! مارک رافالو در نقش هالک افسرده تر از هر زمان دیگری است. وی به خوبی موفق شده تا تصویر مردی را که عشق و زندگی اش را از دست داده تجسم کند؛ البته امیدوارم بالاخره این قهرمان سبز و بد اخلاق روزی متحول شود تا با دیدن او کمی انرژی بگیریم! اسکارلت یوهانسون و جرمی رینر هم به ترتیب در نقشهای بیوه سیاه پوش و هاوکی ، حضور موفقی را تجربه کرده اند. شما در این فیلم به وضوح می توانید ببیند که اسکارلت بسیار تلاش کرده تا بتواند تماشاگران را متقاعد کند که بیوه سیاه می تواند تبدیل به یک فیلم مستقل شود و به حضور کوتاه مدتش در داستانهای کمیک خاتمه دهد؛ البته تهیه کنندگان هم بیکار ننشستند و

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید و فقط نظر یادتان نرود...
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مشاهدات بشقاب پرنده و آدرس sinaufo.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 47
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 15326
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->